امروز بعد از مدتها دوباره تصمیم به نوشتن توی این محیط گرفتم. به طور اتفاقی با یک وبلاگی اینجا آشنا شدم که راجع به زندگیش توی آمریکا، تجربه هاش و تصمیماتش می نوشت. تفاوت اینجور پلتفرم های به اصطلاح سنتی با اینستاگرام و سوشال مدیاهای دیگه واقعا توی چشم میزنه. اینقدر مجذوب کننده بود که چندین ساعت از وقتم رو صرفش کردم (البته شاید دلایل دیگه هم داشته باشه). بعدا بیشتر راجع به این تفاوت ها مینویسم. اما به هرحال این اتفاق باعث شد که به وبلاگ نویسی دوباره فکر کنم و به عنوان یک گام برای شروع، دوباره بخشی یادداشت های روزانه م رو توی گوگل داک انجام بدم. در حال حاضر 4 تا محیط حقیقی و مجازی برای یادداشت برداری دارم، که به دو دسته کلی "برنامه ریزی، تصمیم ها، افکار، سبک زندگی" و "ریسرچ، درسها و کارهای آکادمیک" تقسیم بندی میشن. هرکدوم از این دسته ها هم 2 مکان "رسمی" و "اسکرچ" دارن. این محیط ها هم میتونن مجازی باشن (همین گوگل داک ها) هم حقیقی (دفترچه یادداشت و کاغذ). بعد از کلی کلنجار با خودم تونستم به این 4 تا محیط برسم و حس "ناراحتی" که نسبت به دفترها و فایلهام دارم رو به حداقل برسونم. اما واقعیت وحشتناک اینه که حتی تولید محتوا توی این 4 تا مکان رو هم تقریبا مدت زیادیه که پیگیری نکردم! یعنی عملا اصلا روی برنامه نبودم. یکی از دلایل احتمالی اینه که حس میکنم هیچ تعاملی با محیط اطراف ندارم و کارهای من هیچ اهمیتی برای دنیا نداره (حس عجیبیه که نمیتونم زیاد توضیحش بدم). اگه بتونم برنامه وبلاگ نویسی رو عملی کنم، یه روش سالم برای ایجاد این تعامل ساختم که به من، افکارم، تصمیمام و زندگیم به عنوان یه آدم یکم روح و جلا ببخشه. دوست دارم بیشتر اونی باشم که تماشا و روایت میکنه تا کسی که دراما میسازه و قضاوت میکنه.