جوانه ای در دل سنگ

اینجا از تلاشهام برای پیداکردن خودم و راهم می نویسم

جوانه ای در دل سنگ

اینجا از تلاشهام برای پیداکردن خودم و راهم می نویسم

آخر ماه و کلی کار

امروز امتحان رانندگی رو رد شدم. دلیلی که آورد به نظرم منطقی نبود و اصلا نمیدونستم باید چنین قانونی رو رعایت کنم. خیلی ناراحت شدم چون به خاطر شرایطم تا یک ماه و نیم دیگه نمیتونم امتحان بدم. همسرم هم مجبور شد از خونه کار کنه و دیگه نمیتونه فعلا باهام بیاد.  امیدم به این بود که با گواهینامه گرفتن یکم مستقل تر بشم و وضع زندگیم بهتر بشه که اینم نشد. دوباره بعد ازینکه از ایران برگشتم میخوام توی یه محله ی خلوت تر و بهتر امتحان بدم.


با دوستم قرار گذاشتیم برنامه نویسی تمرین کنیم. بیشتر بعدازظهرها میرسم برم سراغش. ورزش رو هم میخوام مداوم انجام بدم حتی اگه خیلی کوتاه باشه. این روتین ها تنها چیزایین که میتونم بهشون تکیه کنم. از فکرهای زیاد و حرف های بی سر و ته دیگه خسته ی خسته م.


آخر هفته هم باید فایلای مربوط به کارم رو انجام بدم, چمدون ببندم, به علاوه کلی تمیزکاری و خریدای مربوط به خونه. جدید اگه یه کاری رو عقب بندازم حس میکنم زندگیم در مرز فروپاشیه, مثلا انجام ندادن یه کار ساده مثل  تمیزکاری و آشپزی ساده و خرید هم باعث هدررفتن پول و مشکلات دیگه میشه...فقط کار منظم و روی برنامه بودنه که احساس امنیت میده بهم!