جوانه ای در دل سنگ

اینجا از تلاشهام برای پیداکردن خودم و راهم می نویسم

جوانه ای در دل سنگ

اینجا از تلاشهام برای پیداکردن خودم و راهم می نویسم

خودت باید انتخاب کنی!

شاید هم نسلای من هم این مشکل رو دارن که مدام تو زندگی دنبال role model میگردن. یه نفر که توی زندگی بهش نگاه کنن و الگوی زندگیشون قرار بدن. نه اینکه صرفا الگوی زندگیشون باشه‌, اون حس همزادپنداری هم مهمه. شاید هم تربیت خانوادگیم اینطوری بوده که همیشه یه راه مشخص و کلیشه ای یا سنتی رو به عنوان آینده برامون ترسیم میکردن. هیچ وقت فکرنمیکردم داشتن الگو اینقدر برای من مهم بوده تا وقتی که به این دوره از زندگی رسیدم و تصمیم گرفتم شغل و رشته م رو عوض کنم. و الان کاملا اون احساس پوچی و نداشتن مسیر مشخص توی زندگی رو حس میکنم. 


یه دوره ای از زندگیم صرفا یه موضوع رو انتخاب کردم چون استاد و همگروهی های خیلی خوبی داشتم. همون باعث شد تا یه حدی بهش علاقه پیدا کنم. بتونم منظم انجامش بدم. همونم باعث شد بتونم بیام آمریکا و اینجایی باشم که الان هستم. یه جورایی میشه گفت شرایطم توی ایران باعث میشد یه هدف اصلی داشته باشم و اونم مهاجرت و مستقل شدن بود. الان ولی همه چیز متفاوت شده. 


 این دوران پیداکردن شغل و بیکار بودن آدم رو از درون خالی میکنه. فکرکن چندصدمدل عنوان کارآموزی با چندصد ابزار مختلف جلوم هست که باید تا میتونم براشون اپلای کنم و مهارت موردنیازشون رو توی خودم تقویت کنم... ازون طرف درسای دانشگاهم رو هم بگذرونم. یه سری کار جنرال انجام بدم فقط برای اینکه پول دربیارم و شهریه و هزینه زندگیم رو پوشش بدم.


میدونم که سعی و خطای زیادی لازمه ولی واقعا از اشتباه رفتن مسیر میترسم. از اینکه همچنان توی این سن توی فاز تجربه کسب کردن باشم و به خودم القا کنم که سن یه عدده! در حالی که زمان داره هی بیشتر و بیشتر از دست میره.


تازه شرایط هم روز به روز عوض میشه و یه سری شغل ها از بین میرن یا ادغام میشن. یه آدمی مثل من که تازه وارد قضیه شده باید با همه اینا کنار بیاد.  بزرگترین متخصص های AI میگن آینده براشون کاملا نامعلومه و درصد خوشبینی شون به این وضعیت ۵۰-۵۰ عه ...  بعد از من چه انتظاری هست؟


به اینایی که از اول علاقه و استعدادشون تا حد زیادی معلومه خیلی باید حسرت خورد. من که تو این مورد کاملا گم شده م. دوست دارم کار برام معنی دار تر از این باشه که صرفا یه نرم افزار بسازم یا یه مشکلی رو برای یه مشتری حل کنم یا یه سری داده تحلیل کنم. 

دوست دارم برای دنیا مفیدتر باشم.

با آدم ها بیشتر سر و کار داشته باشم.

واقعا دوست دارم ریسک کنم و ازین منطقه امن لعنتیم نجات پیدا کنم.


اصلا بحث استعداد و علاقه و اینجور چیزا رو بذاریم کنار, توی شرایط فعلیم چطوری میتونم یه کاری رو اونقدر منظم انجام بدم که بفهمم بهش علاقه دارم؟ یا اینکه  بیخیال علاقه بشم و صرفا منبع درآمدم بشه؟