-
خوب نیستم
جمعه 17 اسفند 1403 05:10
این چندروز واقعا خوب نیستم. اتفاق خاصی نیفتاده فقط به شدت از همه چیز ناامیدم. نمیدونم شاید زیادی لوس شدم. شاید میخوام با این رفتارم جلب توجه کنم. هرچی که هست ازش خیلی خیلی خسته ام. تو یه باتلاقی ام که نمیشه ازش بیرون اومد. کاش یا نجات پیدا میکردم یا کامل فرو میرفتم.
-
بهتر شدن و امیدواری
شنبه 11 اسفند 1403 02:25
این هفته انواع مشکلات روانی بهم هجوم آورده بود و توان مقابله باهاش رو نداشتم. شاید بهتر باشه زیاد راجع بهش ننویسم. فقط میتونم بگم که توی اون لحظه های تاریک همه چیز واقعی بود. انگار اختیارم رو ازم گرفته بودن. اما امروز خیلی بهترم. شاید تاثیر حرف های مشاور بود که خیلی بیشتر از وظیفه ی کاریش کمکم کرد. شایدم به خاطر دیدن...
-
بچه داری
شنبه 4 اسفند 1403 09:39
دیشب جاری و پسرکوچولوش اومدن اینجا و دوساعت پیش برگشتن. جاری انرژی مثبت خوبی داره و منم سعی کردم بهش راحت بگذره. صبح تونست بره به کارش برسه و من و سین بچه رو نگه داشتیم. بچه داری هم سخت بود هم خیلی جالب و هیجان انگیز. وقتی مامانش رفت بچه بدجور به گریه افتاده بود و انگار داشت از حال میرفت. بغلش کردم و پشتش رو ماساژ...
-
حس های خوب واقعی
پنجشنبه 2 اسفند 1403 03:56
دیروز با استاد درسم یه گفتگوی خیلی مهم داشتیم. خیلی باهام رک و پوست کنده حرف زد و بهم گفت که معلومه برای کلاس من وقت نگذاشتی. فکرمیکنی این به من چه حسی میده؟ بهم گفت حتی اگه تو یادنگیری به من پول میدن, که خیلی ناراحت کننده ست! من نمیتونم تو رو مجبور کنم که تلاش کنی. آخرش هم بهم گفت که من ترسناک نیستم فقط به دانشجوهام...
-
یوگا و حواس پرتی
دوشنبه 29 بهمن 1403 11:10
شنبه و یکشنبه هم تموم شد. نسبتا خوب پیش رفت. دیروز با سین رفتیم یوگا و خیلی عالی بود. اولش حرکات موزون داشت که من خیلی خوشم اومد. حتی playlist آهنگاش رو هم از مربی گرفتم. این دو روز تمرین کدنویسی هم کردم. دارم سعی میکنم که به مغزم فشار بیارم و خوب فکرکنم ولی در عین حال خودم رو زده نکنم. تلاش بعدیم اینه که هرسوال ازم...
-
یک روز پرکار
دوشنبه 22 بهمن 1403 22:24
امروز خیلی تمیزکاری کردم. از صبح تا شب لباسشویی و خشک کن به راه بودن. تقریبا همه پتو ها رو هم شستم. جایگاه اتاقم رو که تبدیل به جایگاه افسردهگی شده بود جمع کردم. وسایل کشوها رو مرتب کردم و چیزهای به دردنخور و دور ریختیم. با همه داروهایی که این ساله سال مصرف کرده بودم یا مجبور شده بودم بگیرم خدافظی کردم. دوست داشتم...
-
کووید خر است
یکشنبه 21 بهمن 1403 19:57
دو روز اول بدن درد زیادی داشتم ولی الان فقط گلوم و صدامه که مشکل داره. توی تخت کارام رو انجام دادم و خیلی هم بد نبود! جالبه که تست سین (همسرم) منفی شد! هرروز کلاسام حضوریه. استادا هم براشون حضور داشتن مهمه. ولی خیلی پیرن و یکیشون هم آسم داره. فکرکنم بشینم ویدیوهاشون رو نگاه کنم :(( دوست دارم برگردم به زندگی عادی. دلم...
-
مریض شدم
جمعه 19 بهمن 1403 20:32
از دیروز گلودرد و بدن درد گرفتم. تست کوویدم با افتخار مثبت شد! :) امیدوارم به خیر بگذره. دیشب هم خیلی بد خوابیدم, شاید سه چهار ساعت. دیروز جلسه ی دوم روانپزشکی بود. روانپزشکی پدیده ی عجیبیه. نیم ساعت با یه نفر حرف میزنی و همه ی مشکلاتت رو به چهارتا اصطلاح محدود میکنه و خدانگهدار. کلا نتیجه گیری خاصی نمیکنه به جز اینکه...
-
باز هم سریال
پنجشنبه 18 بهمن 1403 03:35
بالاخره سریال مزخرف YOU رو تموم کردم. فصل آخرش رو فقط جلو میزدم که ببینم چی میشه تهش. که فهمیدم بازم تموم نشد و یه فصل دیگه ش مونده. با اینکه داستان خیلی بیخود و تیپیکال نتفلیکسی داشت, ولی راجع به یه سری آمریکایی هایی که دور و برم هم کم نیستن بهم دید بیشتری داد. با اینکه کلی کلمه های این فیلم رو نمیفهمیدم ولی بعدش...
-
بدون عنوان
یکشنبه 14 بهمن 1403 22:04
امروز چندتا رگ واریسی روی پاهام پیداکردم. نوشته به خاطر عدم تحرکه و شایدم ژنتیکی باشه. پاهام رو ۱۵ دقیقه بالاتر از قلبم گذاشتم. قبلش هم نیم ساعتی ورزش کردم. شوهرم هم رفته کلاس دوچرخه سواری. کنار پنجره خونه م نشستم و آفتاب خیلی قشنگه. ماشین ها و آدمها و دوچرخه سوار ها و دونده ها رو میبینم. گاهی سگ همسایه میاد بیرون...
-
زندگی به هم ریخته
جمعه 12 بهمن 1403 21:09
دیشب خوب نخوابیدم. دیروز هم خوب نخوابیده بودم. از وقتی از کلاس اومدم پای تلویزیون بودم تا خود شب. داشتم سریال مزخرف YOU رو می دیدم! حتی ناهار هم نخوردم و نصف بسته چیپس رو با سالسایی که تو یخچال داشتیم خوردم. دقیقا دنبال چی توی این فیلم میگشتم؟ دارم سعی میکنم دنیای دور و برم رو بیشتر بشناسم؟ میخوام خودم رو تنبیه کنم؟...
-
گوشیم رو درست کردم
پنجشنبه 11 بهمن 1403 21:14
دیروز بعد از ماه ها بالاخره گوشی خودم رو راه انداختم. تقریبا همه عکسایی که توی این ۲ سال و خورده ای گرفته بودم پاک شد: خاطراتم با همسرم و جاهایی که رفتیم. عکسهایی که تو ایران گرفتم و کلی چیز دیگه. یه سریش رو توی تلگرام فرستادم و هنوز هست. خدا تلگرام رو خیر بده. حالا حس میکنم برگشتم به زندگی نرمال. کلی اپ مختلف نصب...
-
خوابم داره بهتر میشه
دوشنبه 1 بهمن 1403 02:20
باورم نمیشه ۲۰ روز از سال جدید گذشته. حالا نمیدونم قرار بوده چه کار خاصی انجام بدم که گذشتنش مهمه. من که از اول سال فقط رفتم سرکار و دانشگاه. دوست داشتم بتونم یه resolution ای چیزی هم بنویسم اما نه ذهنم اونقدر آزاده و نه دلم اونقدر خوش. از صبح که پا میشم نداشتن کار و رزومه درست حسابی مثل پتک میخوره توی سرم تا شب. مثل...
-
جایگاه امن
شنبه 29 دی 1403 23:57
برای رسیدن به جایی که امروز هستم از مسیر سختی گذشتم. نمیدونم این همه سختی لازم بوده و هست یا نه. نمیدونم ارزشش رو داشته یا نه. فقط میدونم یه روز که از خواب بیدار شدم مثل همیشه کلی بدن درد داشتم. همچنان خیلی خسته بودم. اضطراب و افکار منفی بهم هجوم برده بود. قلبم مثل همیشه تند تند میزد. رفتم دوش آب گرم بگیرم تا شاید...
-
روزهای عجیب و کمی شادی
شنبه 7 مهر 1403 18:36
روزی که رفتم کتابخونه چندساعت بیشتر نتونستم بمونم. حس میکردم فشار زیادی روی چشمامه و تو همون قسمت سردرد داشتم. برگشتم خونه و به هر زوری بود سعی کردم یکم کدم رو پیش ببرم. واقعا سخت بود. دیروز صبح تونستم از استاد حل تمرین سوال بپرسم و بخش بزرگی از مشکلاتم حل شد. بعدشم کوییز هفتگی داشتیم. کل ویدیوهای درس که تموم نکرده...
-
آپدیت زندگی بعد کلی وقت
پنجشنبه 5 مهر 1403 21:00
کلی وقت اینجا نبودم و این مدت خیلی اتفاق افتاده… بعد از دوسال و خورده ای رفتم ایران و یکماهی اونجا بودم. برگشتم و ترم جدیدم رو اینجا شروع کردم. طی یه اتفاق مسخره گوشیم کامل قفل شد و تقریبا همه عکسایی که این مدت گرفته بودم پاک شد. دو هفته پیش یهو خونه مون رو عوض کردیم و اومدیم یه جای نزدیکتر. وسط این اتفاق ها فهمیدم...
-
آخر ماه و کلی کار
شنبه 9 تیر 1403 03:20
امروز امتحان رانندگی رو رد شدم. دلیلی که آورد به نظرم منطقی نبود و اصلا نمیدونستم باید چنین قانونی رو رعایت کنم. خیلی ناراحت شدم چون به خاطر شرایطم تا یک ماه و نیم دیگه نمیتونم امتحان بدم. همسرم هم مجبور شد از خونه کار کنه و دیگه نمیتونه فعلا باهام بیاد. امیدم به این بود که با گواهینامه گرفتن یکم مستقل تر بشم و وضع...
-
چطوری عقلم رو از دست ندم؟
چهارشنبه 6 تیر 1403 19:04
این چندروز غیر از کار فقط مشغول خرید بودم یا کارهای خونه. دیروز هم بعد از مدت ها ۴۰ دقیقه یوگا انجام دادم و کمی حالم بهتر شد. قبل از ورزش هم به موهام رو روغن نارگیل و روغن درخت چای زدم. این کار رو از روی اینترنت یادگرفتم که اسمش hot oil treatment عه, هنوز نمیدونم چقدر اثر داره. اتاقمون صبح ها ساعت ۷ کاملا پر از نور...
-
تابستون اینجاست
یکشنبه 3 تیر 1403 23:31
این چندروز بیشتر مشغول کار بودم. این کار جنرالی که دارم بیشتر از چیزی که فکرمیکنم خسته م میکنه. طوری که فقط برمیگردم خونه, یه غذایی سرهم میکنم و بعد میگیرم میخوابم. دیروز و پریروز در حدی کل روز خسته بودم که فقط خودم رو میکشیدم و از تخت به زور تونستم بیام بیرون! اما این آخر هفته کلی بهتر شدم. هوا همچنان خیلی خوبه و این...
-
خودت باید انتخاب کنی!
سهشنبه 29 خرداد 1403 00:20
شاید هم نسلای من هم این مشکل رو دارن که مدام تو زندگی دنبال role model میگردن. یه نفر که توی زندگی بهش نگاه کنن و الگوی زندگیشون قرار بدن. نه اینکه صرفا الگوی زندگیشون باشه, اون حس همزادپنداری هم مهمه. شاید هم تربیت خانوادگیم اینطوری بوده که همیشه یه راه مشخص و کلیشه ای یا سنتی رو به عنوان آینده برامون ترسیم میکردن....
-
به آینده امیدوار باشم یا نه؟
دوشنبه 28 خرداد 1403 23:35
آخر هفته خیلی خوب بود. با همسرم رفتیم بازار هفتگی شهر و قدم زدیم. هوا هم عالی بود و هم آفتابی. خیابون ها پر از نوازنده و آدم بود و حس سرزندگی داشت. بعدش هم رفتیم خرید و بیشتر روز رو بیرون از خونه بودیم. بالاخره لیست بالابلند خریدای ایرانم داره تکمیل میشه یکی از دوستای قدیمیم بهم پیام داد که برای بیزنس یوتیوبش بهش کمک...
-
قصه ی این روزام
دوشنبه 21 خرداد 1403 23:04
توی یه دوره افسردگی خیلی عجیب غریب هستم که با تجربه های قبلیم کاملا فرق داره! جوری که فکرمیکنم قبلی ها شوخی بودن در برابر این. این که توی ذهن و جسمم حس خوب داشته باشم و (حتی کمی)حس امیدواری داشته باشم برام شده یه آرزوی دست نیافتنی. تراپی رو هم که ادامه ندادم! با این وجود دیشب نسبتا خوب خوابیدم و صبح تصمیم گرفتم یه...
-
از دانش تا حکمت
سهشنبه 9 خرداد 1402 00:58
امروز به یک قسمت از مجموعه رود گوش میکردم، برای اولین بار. موضوع این قسمت چگونه مثل سقراط حیرت کنیم بود. گوش کردن به این ویدیوی کوتاه بیست دقیقه برام خیلی آموزنده بود. اینکه از دانش تا حکمت فرسنگ ها فاصله هست. اینکه یک ضرب المثل اندونزیایی میگه: دانشی که به کار گرفته نشه شایعه ست، یا چیزی تو این مایه ها. خلاصه اینکه...
-
ماه هایی که گذشت
یکشنبه 27 فروردین 1402 22:43
بعد از مدت ها دوباره سعی کردم اینجا بنویسم. باورم نمیشه که یک سال و ۴ ماهه آمریکام و چقدر اتفاق های مختلف این مدت افتاده. چندماه پیش بود که متوجه شدم این مسیر دکترا مال من نیست. نه اینکه با خود دکترا خوندن مشکل داشته باشم، اما موضوعی که برای پی اچ دی روش کار میکردم اون چیزی نبود که واقعا بهش علاقه داشته باشم. با خودم...
-
پادکست طولانی و سبک زندگی
شنبه 24 اردیبهشت 1401 00:19
بعد از حدود 6 ماه تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم اینجا بنویسم. واقعا برام سخته که از زندگیم و خودم بگم، اما تلاش میکنم انجامش بدم! بالاخره ترم اولم اینجا تموم شد. باورم نمیشه که هنوز زنده م! ماهی که گذشت یکی از پراسترس ترین مراحل زندگیم بود، روزایی رو گذروندم که حتی توصیفشون هم برام سخته. توی این مدت فشار محیط رو خیلی...
-
A New Perspective on Failure
سهشنبه 16 آذر 1400 21:44
این روزهای آخر تو ایران پرهیجان و آشفته ست. اما در کنار این آشفتگی و هیجان سعی میکنم روی دیدگاهم نسبت به زندگی کار کنم، و فکرمیکنم این مهمترین چیزیه که بهش نیاز دارم. دیدگاه و بینش همه چیز یه آدمه. یه زمانی تو دوران دانشجوییم گه گاهی سربه فلسفه میزدم و به قدر توانم سعی میکردم بفهمم. اون روزا به طرز عجیبی آرامش رو توی...
-
روزهایی که فقط میگذرند
پنجشنبه 27 آبان 1400 14:53
این هفته استادم ازم خواسته بود یه سری شکل برای مقاله آماده کنم. کار خیلی چالش برانگیزی نبود ولی من از اول هفته اینکارو پشت گوش انداختم و خودم رو درگیر فکرهای دیگه کردم. باید از فردا دوباره شروع کنم. بنظر کار وقت گیری میاد و من فقط دو تا نصف روز براش وقت دارم. اگه نتونم به جای مناسبی برسونمش مجبورم یه بهونه بیارم و...
-
ترس و ناامنی مهاجرت
پنجشنبه 27 آبان 1400 14:51
نزدیک دوسال و نیمه که درگیر اپلای و ویزام. این مدت خیلی بهم سخت گذشته ولی فکرمیکنم لایق چیزی که بهش رسیدم نیستم. اینکه مهاجرتم اوکی شد حاصل یه سری اتفاقاییه که در زمان درست افتادن و لزوما من باعث اتفاق افتادنشون نبودم. تو کل این مدت با مشکلات خیلی زیادی سرو کله زدم اما خیلی ها خیلی بیشتر از من تلاش کردن. میدونم این...
-
آشفتگی ذهنی وحشتناک
پنجشنبه 27 آبان 1400 14:46
بی برنامه بودن، آشفتگی ذهنی، بی حوصلگی، اضطراب زیاد و گاها افسردگی رفیق همیشگی من در چندماه گذشته بوده. تقویمم رو که نگاه میکنم برام سخته بگم 5 ماه از زندگیم اینجوری بوده. برای دلخوش کنی خودم میگم 4 ماه، چون شاید ماه جولای حداقل سعیم براین بود که هرروز یکم درس بخونم و تقریبا هرروز هم ورزش میکردم. اما ماه های بعدش همه...
-
انتخاب محیطی برای تولید محتوای شخصی
پنجشنبه 27 آبان 1400 14:44
امروز بعد از مدتها دوباره تصمیم به نوشتن توی این محیط گرفتم. به طور اتفاقی با یک وبلاگی اینجا آشنا شدم که راجع به زندگیش توی آمریکا، تجربه هاش و تصمیماتش می نوشت. تفاوت اینجور پلتفرم های به اصطلاح سنتی با اینستاگرام و سوشال مدیاهای دیگه واقعا توی چشم میزنه. اینقدر مجذوب کننده بود که چندین ساعت از وقتم رو صرفش کردم...